دلهره هستی
نویسنده:
آلبر کامو
مترجم:
محمدتقی غیاثی
امتیاز دهید
✔️ کتاب "دلهره هستی" شرحی بر اندیشه و جزئیات زندگی آلبر کامو و تفسیر کتاب های اوست. در این کتاب زوایای نهفته افکار و روح حاکم بر آثار آلبرکامو پرداخته شده است.
در بخش های بعدی کتاب نیز گزیده ای از آثار و مصاحبه های کامو آورده شده است.
در بخش هایی از متن این کتاب می خوانید:
هنگامی که آدمی پی به محال میبرد درصدد نگارش آیین خوشبختی برمیآید. خواهند گفت: «عجب! از همین کورهراهها میخواهید به سرزمین سعادت برسید؟» در پاسخ میگویم: ولی یک دنیا بیشتر وجود ندارد، بهروزی و محال دو فرزند همین خاکدانند. این دو را نمیتوان از هم جدا ساخت. اگر بگوییم سعادت الزاماً مولود کشف محال است، اشتباه کردهایم. چرا که گاهی احساس بیهودگی زاییده خوشبختی است. ادیپ میگوید: «من معتقدم که همهچیز خوب است.» چه سخن مقدسی! این سخن در جهان رموک و وحشی و محدودآمیزادگان طنین میافکند. این سخن میآموزد که همهچیز پایان نمیگیرد و نگرفته است. این سخن، ربالنوعی را که همراه ناخرسندی و غم بیهوده پا به جهان ما گذاشته بود، از دنیای ما طرد میکند. این سخن سرنوشت را در قلمرو آدمی قرار میدهد. سرنوشت باید به دست انسان تعیین شود.
بیشتر
در بخش های بعدی کتاب نیز گزیده ای از آثار و مصاحبه های کامو آورده شده است.
در بخش هایی از متن این کتاب می خوانید:
هنگامی که آدمی پی به محال میبرد درصدد نگارش آیین خوشبختی برمیآید. خواهند گفت: «عجب! از همین کورهراهها میخواهید به سرزمین سعادت برسید؟» در پاسخ میگویم: ولی یک دنیا بیشتر وجود ندارد، بهروزی و محال دو فرزند همین خاکدانند. این دو را نمیتوان از هم جدا ساخت. اگر بگوییم سعادت الزاماً مولود کشف محال است، اشتباه کردهایم. چرا که گاهی احساس بیهودگی زاییده خوشبختی است. ادیپ میگوید: «من معتقدم که همهچیز خوب است.» چه سخن مقدسی! این سخن در جهان رموک و وحشی و محدودآمیزادگان طنین میافکند. این سخن میآموزد که همهچیز پایان نمیگیرد و نگرفته است. این سخن، ربالنوعی را که همراه ناخرسندی و غم بیهوده پا به جهان ما گذاشته بود، از دنیای ما طرد میکند. این سخن سرنوشت را در قلمرو آدمی قرار میدهد. سرنوشت باید به دست انسان تعیین شود.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دلهره هستی
«هنر متضاد سکوت است، هنر یکی از نشانههای پیچیدگیهاییست که ما را در رابطه با آدمهایی که مشترکا ً با آنها میجنگیم بهم پیوند میدهد.»
به گفتهی اِو موریسی، رمآنهای کامو ما را به سکوت فرو میبرند. استاد ادبیات مدرن و محقق دانشگاه کالیفرنیا در دلهرهی هستی ِ آلبرت کامو، و خصوصاً در متن زیر، برداشت خود از قبیلهی کابیل که از گرسنگی در حال احتضار بودهاند، عربها و الجزایریها را بهرشتهی تحریر درآورده است.
فرانسیس کامو در مورد شوهر خود به ژان گرونیه گفته است: «آلبرت کامو نوستالژی فقر اصالتی داشت: او خود را سخنگوی فقرا میدانست، از فقر محض خوشش میآمد.» خود نویسنده بخاطر میآورد که زمانیکه جایزه نوبل را دریافت میکرد، نیاز به یک «سخنگوی حامی» بیچارگان و فقرا حس میشده است: «تنها توجیه ما، اگر توجیهی وجود داشته باشد این است که تا جاییکه در توان ماست، به جای کسانیکه نمیتوانند صدای خود را به گوش بقیه برسانند صحبت کنیم. «ولی اینها که نمیتوانند چه کسانی هستند؟ پرحرفها هم جزو ایندسته هستند، یکدسته میتواند کسانی باشند که جلوی حرف زدنشان را گرفتهاند، مثل زندانیها، کسانیکه شکنجه شدهاند و کسانیکه دیپورت شدهاند؟